بیژن کامکار: میخواستیم حقانیت موسیقی را ثابت کنیم
به گزارش کامینگ سون موزیک: «آنچه امروز برایم باقی مانده، تجربه سالهای گذشته و دوران طلایی موسیقی ایران است»؛ این جملات را بیژن کامکار، در گفتوگوی خودمانیاش با روزنامه ایران به زبان میآورد. هنرمندی که در پرونده کاریاش عنوان خواننده و نوازنده را ثبت کرده است اما بهترین توصیف برای او، مملو بودن از عشق و امید است. بیژن کامکار، سالها مشق عشق کرده و همچنان با جان و دل، چون معلمی دلسوز، شاگردانش را تعلیم و تربیت میکند. میگوید: «وقتی به گذشته خود نگاه میکنم، میبینم آنچه رسالت و وظیفه من در موسیقی ایران بوده به سرانجام رساندهام و حال عاقبت بهخیرترین نوازنده ایران هستم…»
بیتردید بیژن کامکار یکی از تأثیرگذارترین هنرمندان موسیقی ایران است، چه آن زمان که ساز دف را به موسیقی ایران معرفی کرد و چه آثاری که به زبان فارسی و کردی خوانده است. او در آن روزها و روزگار سخت موسیقی بههمراه دوستان و یارانش تلاش کرد تا حقانیت موسیقی را به اثبات برساند. شهرام ناظری در مورد دوست و یار دیرینه خود میگوید: «بیژن کامکار یکی از یاران تأثیرگذارموسیقی ایرانی و کردی است و طی دههها فعالیت در این عرصه، توانست خدمات ارزندهای برای موسیقی ایرانی و کردی انجام بدهد.»26 دی ماه قرار است کنسرتی با عنوان «دف و نی» با حضور بیژن کامکار و هنرمندان دیگر به بهانه هفتادمین سالروز تولد او در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شود، کنسرتی که به بخشی از آلبوم «دف و نی» بیژن کامکار اشاره دارد و سالها پیش منتشر شده است. اما این گذر زمان سهم انرژی هنرمند را بیشتر کرده است. او میگوید: «میخواهم با تمام انرژی روی صحنه بیایم و برای مخاطبانم بخوانم.» در این گفتوگو روایت بیژن کامکار از سالهای جوانی، پیری و روزگار رفته بر موسیقی را میخوانید.
با گذشت سالها تجربه و فعالیت درعرصه موسیقی، ارزیابی و نگاه شما از جامعه امروز موسیقی ما چیست؟
ابتدا باید بگویم پیری با شکوهترین دوران زندگی است که امیدوارم همه جوانهای ما این دوران را تجربه کنند و خدا را شاکرم که من نیز این دوران را دیدم و تجربه کردم. به یاد دارم یک روز با جناب هوشنگ ابتهاج و استاد محمدرضا لطفی به عیادت استاد بنان رفته بودیم. اگراشتباه نکنم آن زمان 75 ساله بودند. آن روز آقای بنان جملهای گفتند که هیچگاه فراموش نمیکنم؛ ایشان اشاره کردند «فعالیت یک هنرمند از70سال به بعد مانند مداد پاک کن است و کارکردن در این سن و سال به مثابه پاک کردن همه کارهای خوب گذشتهاش است» بنابراین آنچه امروز برای من باقی مانده، تجربه سالهای گذشتهام و دوران طلایی موسیقی ایران است؛ آن روزهایی که بههمراه دوستان بزرگی چون محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان و خانواده کامکارها درکنار هم و به عشق موسیقی تلاش میکردیم. نسل ما نسلی است که هر مبارزه و هر ناملایمتی با موسیقی را دید و لمس کرد و به جان خرید و درمقابل مخالفان و برخی مدیران ناآشنایی که در رأس کار بودند ایستادگی کرد، برای اینکه بتوانیم حقانیت خود را به اثبات برسانیم، اما متأسفانه با تمام این تلاشها و مبارزات، عدم حمایت برخی از مسئولان نگذاشت به آنچه که حق و انتظارمان بود برسیم و موسیقی را حفظ کنیم. درحال حاضر بیش از 150 کانال رادیویی، تلویزیونی و ماهوارهای برضد موسیقی اصیل ایرانی کار میکنند و تمام تلاششان این است که موسیقی سنتی ایران را از بین ببرند اما درمقابل چنان موسیقی مبتذل را قدرتمند کردهاند که این موسیقی را خفه کرده است، البته مهر سکوتی که بر موسیقی اصیل زدهاند مقطعی است و تا ابد نخواهد بود، چرا که در طول تاریخ، حتی در اروپا هم مقاطعی برضد هنر حرکت کردند، اما هنراصیل راه خود را پیدا میکند و هرگز نمیمیرد. ناگفته نماند مقصر اتفاقات امروز جامعه موسیقی ما تنها مسئولان نیستند و متأسفانه مردم هم در از بین بردن این موسیقی بیتقصیر نبودهاند و سهیم هستند؛ جای تاسف است که باید بگویم جامعه امروز ایران، موسیقی اصیل را فراموش کرده و به موسیقی مصرفی روی آورده است و آنقدر به این موسیقی فضا دادهاند که امکان حذف کردن آن وجود ندارد، آنچنان که موسیقی مقامی، موسیقی ردیفی و موسیقی ایرانی را تحتالشعاع خود قرار داده و باز هم جای تأسف است که باید بگویم این اتفاقات تلخ موجب شد من و بسیاری از دوستان قدیمیام که سالها در موسیقی فعالیت میکردیم، خانهنشین شویم و حال این روزها، هر از گاهی برای حمایت از جوانان یک فعالیتهایی انجام میدهیم، البته دیگر توان و قدرت گذشته را نداریم.
خانهنشینی بالاجبار استادان موسیقی چه لطمهای به موسیقی ایران وارد کرد؟
منظور من ازخانهنشینی در تولید آثار موسیقی است، هنرمندانی که آن زمان تنها عشق و هدفشان ساخت موسیقیهای بیشمار فاخر ایرانی بود که یکباره فعالیتشان متوقف شد ،آن هم به این دلیل که موسیقی را محدود و مهجور کردند. درهمان اوایل انقلاب تولیدات 60 سال موسیقی ایران ازبین رفت اما درهمان روزها، با مجموعه کانون چاووش که متشکل از گروههای عارف و شیدا بود وهنرمندان عاشق و دلسوز، تصمیم گرفتیم تولید موسیقی را بار دیگر از سر بگیریم تا ابتدا خودمان از بین نرویم. اما سؤال من این است آیا طی این 40 سال توانستند کسی را پیدا کنند تا مانند هنرمندان آن زمان فقط کار پخش موسیقی را انجام بدهد نه تولید؟ یقیناً پاسخ منفی است چرا که دیگر نه دلسوزی است و نه کسی برای موسیقی اصیل ایران سرمایهگذاری میکند و اسپانسری هم وجود ندارد.نکته دیگر اینکه با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژیهای مختلف و فضاهای مجازی، همه چیز برضد موسیقی ایران عمل کرد؛ حال شما بگویید در این شرایط، موسیقی اصیل ایران چگونه تنفس کند! البته این اتفاقات تنها شامل موسیقی نمیشود، سینمای ایران هم در حال انقراض است. بهطور مثال اگر یک خانواده شش نفره بخواهند به سینما بروند باید بیش از 200 هزار تومان بلیت سینما خریداری کنند بنابراین ترجیح میدهند با پرداخت 10 هزار تومان، یک سیدی بخرند تا بتوانند آن فیلم را با جمعیت بیشتری تماشا کنند و این حال و روز امروز گیشههای سینمای ما است و تکنولوژی ناخواسته مخاطبان سینما و این صنعت را از بین میبرد. متأسفانه در مورد موسیقی هم شرایط به همین منوال است، اولین آلبومی که منتشر کنیم بلافاصله در موبایلها و فضاهای مجازی هم انتشار مییابد، با این حساب سرمایهگذاران ناتوان از حمایت این نوع آثارهستند و به این دلیل میگویم تولیدات موسیقی تا حدودی متوقف شده است. اما ما هنرمندان گذشته همچنان تمرین و تدریس را ادامه میدهیم و حمایت از جوانان را فراموش نخواهیم کرد. با نگاه به بازار امروز موسیقی ایران خواهید دید موسیقی ایران به لحاظ کمی رشد بسیاری داشته که آن هم مرهون تلاش و زحمات همکاران و همدورههای من است. امروزه هزاران نفر سنتور، دف، تار، کمانچه و… مینوازند و این نشان دهنده آن است که ما وظیفه خودمان را انجام دادهایم. من وقتی به گذشته خود فکر میکنم، میبینم هر آنچه رسالت و برعهده من بوده است را انجام دادهام و همچنان میگویم عاقبت بخیرترین نوازنده ایران هستم، چرا که وقتی ساز دف را به دست گرفتم با خود گفتم به امید روزی که هزاران نفر دف بنوازند، اما امروز میلیونها نفر نوازنده دف در ایران است.جالب است بدانید روزی با همسرم صحبت از این بود که تلویزیون کارآفرینان را دعوت میکند و بابت ایجاد اشتغال و کارآفرینی لوح تقدیر و جوایز میگیرند، اما شما بگویید به غیر از شرکتهای بزرگ موسیقی چون ناسیونال و… کدام گروه موسیقی مانند «کامکارها» توانستهاند کارآفرینی کنند! گروهی که هر کدام از اعضای آن نوازندههای بزرگ کمانچه، دف، عود، سنتور و… هستند و موسیقی اصیل ایران را بدرستی اشاعه و ترویج دادند و هزاران نوازنده تربیت کردند. حتی در بخش ساخت ساز به گواه من امروزه در هر کارخانه ساخت ساز دف نزدیک به 100 نفر مشغول به کار هستند و همه اینها تلاش ما هنرمندان گذشته بوده است. ما هنرمندان دیروز تعهد و رسالت خود را نسبت به جامعه انجام دادهایم و تجربههایمان را به نسل فردا منتقل کردهایم. البته همچنان هم خود را متعهد میدانیم اما دیگر من بیژن 25 ساله گذشته نیستم و توانایی و قدرت آن روزگار را ندارم. یک زمان پرویز مشکاتیان در مرکز حفظ اشاعه موسیقی، پشنگ کامکار، رضا ورزنده و فرامرز پایور در رادیو سنتور نوازان ایران بودند اما امروز اردوان کامکار بیشتر از 100 شاگرد تربیت کرده است که حتی از خودش هم بهتر سنتور مینوازند. آن زمان یکی دو تا گروه موسیقی بود بهنام شیدا و عارف اما امروز این گروه تکثیر شده است و هزاران گروه وجود دارد و این یعنی ما رسالت خود را به سرانجام رساندهایم و دیگر نوبت جوانان است. البته عدهای بر این نظر بودند که گروه موسیقی چاووش نابود شد اما من میگویم این گروه بعد از انقلاب با هنرمندانی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، گروه کامکارها، پرویز مشکاتیان، علی اکبر شکارچی و… تکثیرو تقسیم شد و امروز همان هنرمندان که متأسفانه برخی از آنها دیگر در قید حیات نیستند تنها با برگزاری کنسرت به دیدار مخاطبان خود میرویم. به گفته آقای شهرام ناظری اگر امروز بهترین نوازندههای دنیا بیایند و روی صحنه بروند بازهم نمیتوانند سونوریته موسیقی آن دوران را به اجرا بگذارند و کنسرت تنها ملاقات با دوستدارانمان است.
اشاره داشتید که «چاووش» از بین نرفته و با حضور گروههای مختلف تکثیر شده است، اما آیا در این گروهها انسجام و آن هدف متعالی گروه موسیقی چاووش وجود دارد؟
«کانون چاووش» تنها یک مرکز موسیقی نبود بلکه پایگاهی خودساخته و سرشار از عشق و انگیزه بود. آن دوران پیش از آنکه شرایط جامعه و اهالی موسیقی برهم بریزد و سیاست آن را نابود کند و حتی پیش از آنکه تکنولوژی و بیمسئولیتی مدیران، تولیدات موسیقی را به صفر برساند ما کارهای خود را انجام داده بودیم. بسیاری از دوستان میگویند چرا کار موسیقی تولید نمیکنید، شما بگویید آیا سرمایهگذاری از ما حمایت میکند! حتی شرایط تولید آلبوم موسیقی پاپ هم همین وضعیت را دارد و تنها با انتشار تک آهنگ، تلاش میکنند کنسرتهایشان را «سولد اوت » کنند و سالنهای 2000 نفری را برای یک ماه رزرو میکنند و تنها درآمدشان از همین کنسرتها تأمین میشود. ناگفته نماند گاهی هم این هنرمندان جدید برای ارائه این موسیقی مصرفی به تلویزیون میآیند تا تبلیغی برای کنسرتهایشان باشند اما من بیژن کامکارها و امثال من از زمانی که موسیقی را شروع کردیم تا به امروز آثارمان را با بهترین کوالیته ضبط و منتشر کردیم. با رسانه ملی بویژه تلویزیون هم هیچ معاشرتی ندارم، نه ما معیار و مقیاس تلویزیون را قبول داریم و نه آنها. در واقع تنها ارتباط ما با مردم همین کنسرتها بود و آلبومهای موسیقی که خوشبختانه آنقدر ذائقه مردم تغییر کرده است که دیگر میگویند موسیقیای میخواهیم که به ما تحرک بدهد اما من میگویم باید بهدنبال موسیقیای باشید که به مغز شما تحرک بدهد.
آیا هنرمندانی که امروزه با این سلیقه موسیقایی جامعه همگون شدهاند، برابر با همان هنرمندانی هستند که اوایل انقلاب صدای مردم بودند و آثار فاخر تولید کردند؟
درمراسم یادبود زنده یاد پرویز مشکاتیان که همین چندی پیش برگزار شد گفتم متأسفانه بیماری خودسانسوری همه ما را فرا گرفته است هر روز این استرس را داریم که نکند حرفی بزنیم برای ما حاشیه درست کنند و به همین خاطر سعی میکنیم خود را سانسورکنیم. چرا به همان اندازه که در دهه محرم عزاداری انجام می شود در تولدهای ائمه شادی نمی کنیم؟ البته منظورم این نیست که مراسمهای عزاداری نباشد من میگویم تولدها را هم جشن بگیریم تا مردم ما به موسیقیهای پر تحرک مثل پاپ گرایش پیدا نکنند. منبع الهام و زیباییها موسیقی و هنر اصیل است که ما با عشق آن را پرورش دادیم و جای تأسف است که امروز منبع الهام مردم موسیقیهای تفریحی چون پاپ و جز شده است.
راهکار این مسأله چیست؟ شاید آرام آرام به دوران فراموشی موسیقی فاخر و اصیل نزدیک شویم؟
بعضی از حرکتها و اتفاقات جهانی است. بگذارید مثالی بزنم چند سال پیش به آلمان سفر کرده بودم یک روز تعداد بیشماری جوان سرو صدای عجیبی در خیابان به راه انداختند و فریاد میزدند وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم گویا قرار بود مایکل جکسون به این شهر بیاید و چون نیامده مردم تظاهرات کردهاند حالا اگر بگویند بتهوون که سردارموسیقی دنیا است میخواهد به آلمان بیاید شاید حتی دو نفر هم به استقبال او نمیآمدند، میخواهم بگویم گرایش به موسیقی مبتذل و پر تحرک در تمام دنیا اپیدمی شده است و بازهم تأکید میکنم برخی از اتفاقات تصمیم جهانی است و زمانی صورت میگیرد که عشق و برادری معنا پیدا میکند و بهدنبال منبع الهام موسیقی واقعی باشند. اگر آرامش در جهان برقرار شد بهدنبال آن مهر و معرفت نیزخواهد آمد بنابراین باید اوضاع جهان به لحاظ تربیتی، سیاسی، اقتصادی اصلاح گردد و موسیقی به تنهایی نمیتواند کاری انجام بدهد.
با توجه به تجربه و تبحر شما در زمینه خوانندگی و نوازندگی چرا موسیقی آوازی ما آرام آرام رو به فراموشی است؟
نزدیک به 3000 یاشاید بیشتر خواننده در ایران وجود دارد که ازبطن همین جامعه هستند، اما در این شلوغیها فقط چند نفر پیدا میشود که موسیقی آوازی ایران را بدرستی و زیبایی میخوانند، خدا میداند درآموختن و درست اجرا کردن این تحریرها چقدر رنج میبرند اما نمیدانم چرا این دوستان مسیری را که به سختی پیمودهاند و به زیبایی میخوانند به سمت پاپ خوانی میروند آیا این خیانت به موسیقی ایران نیست؟! باید بگویم خود ما هم مقصرهستیم و به خاطر شهرت، پول یا تعداد مخاطب بیشتر مسیر و هدف واقعی خود را کنار میگذاریم. اگر بگویم در حال حاضر بیش از حکومت قبل آواز خوان ایرانی داریم شاید باور نکنید، پیش از انقلاب هنرمندان بزرگی چون ایرج، گلپا، بنان و قوامی بودند اما درحال حاضر بیش از دهها نفر هستند که حمایت نمیشوند و کسی صدایشان را نمیشود درواقع آنقدر موسیقی پاپ بزرگ و عزیز شده است که این بزرگان گم شدهاند و دیگر توان مقاومت ندارند و به موسیقی پاپ روی میآورند. در مورد موسیقیسازی هم وضع به همین منوال است، موسیقی از نظر کمی بینهایت رشد کرده اما از نظر کیفی هیچ پیشرفتی نداشته است. منبع الهام هنرمندان تغییر کرده است؛ موسیقی بیان احساسات پاک و درونی است و اگرخوراک پاک و محیطی آرام برای آن فراهم نشود آنچه که از آن تراوش میشود زیان آور و خشم است. ای کاش همانقدر که مردم موسیقی پاپ را حمایت میکنند کمی هم توجه خود را به موسیقی ایرانی بدهند. پرچم کشور ما فقط آن پرچم سه رنگ نیست، موسیقی، صنایع دستی و دیگر هنرها نیز هر کدام یک پرچم برای ایران ما است.
کمی هم در مورد ارکسترهای ایران بفرمایید آیا علاقهمند هستید با ارکستر ملی اجرایی را روی صحنه ببرید؟
بله اما ای کاش بیست سال پیش این سؤال را از من میپرسیدند آن زمان که توان و قدرت بسیاری داشتم. من آثار بسیاری خواندهام که خوراک ارکستر ملی بود اما از ما که گذشت بهتر است ارکستر ملی توجه بیشتری به آثار گذشتگان داشته باشد و موسیقیهایی چون موسیقی ردیفی با سازهای ایران، موسیقی مقامی هر بخش ایران، موسیقی ایرانی با سازهای جهانی مثل ویلون را روی صحنه ببرد و در برنامههای خود قرار بدهد. آهنگسازان ایرانی بویژه جوانان نیز باید خود را موظف بدانند و با تمام قدرت و با استفاده از دانش خود برای ارکسترهای ایران موسیقی بنویسند و آثار ایرانی را روی صحنه ببرند.
بیش از نیم قرن تجربه و عشق در عرصه موسیقی ،حالا انتظارتان از جامعه و مسئولان فرهنگی چیست؟
مسئولان فرهنگی که خود را دلسوز هنر و هنرمندان میدانند باید برای هنرمندان جدول حقوقی درست کنند، باید رادیو و تلویزیون، آموزش و پرورش و وزارت ارشاد به موسیقی و هنرمندان توجه بسیاری داشته باشد.
پاک نهاد و پاک اندیش
[ کیخسرو پورناظری – نوازنده و آهنگساز ]
بیژن کامکار را میتوان یکی از بااخلاقترین هنرمندان عنوان نهاد و حقیقتاً انسانی پاکنهاد، پاکاندیش، راستگو و دلسوز است و وجدان کاری خود را همیشه حفظ کرده است. آشنایی من با او بهسالهای بسیار دور میرسد. نخستین دیدار ما در اداره فرهنگ و هنر کرمانشاه بود که بههمراه یکی از دوستانشان به آنجا آمده بودند. بعد از آن، سال 54 در دانشگاه هنرهای زیبا همکلاس شدیم و ویژگیهای مشترکمان سبب شد دوستی دیرینهای بین ما شکل بگیرد تا آنجا که این رابطه صمیمانه گسترش پیدا کرد و رفتوآمدهای خانوادگی داشتیم و داریم تا به امروز؛ جدا از این رفاقتها، ارتباط و همکاریهای هنری هم وجود داشت؛ بهعنوان مثال درآلبوم «افسانه تنبور» بیژن عزیز را بهعنوان خواننده اثر انتخاب کردم یا درآلبوم «سیوی سور» نیز با تهمورس همکاری داشت که هر دو آلبوم بسیار موفق بودند و البته در اغلب این همکاریهای بسیار، زحمت دف نوازی برعهده بیژن عزیزم بود. همچنین سالهای سال با همسر ایشان خانم نجمه تجدد که ازهنرمندان بسیار خوب آواز ایرانی هستند، درگروه تنبور شمس همکاری داشتیم و این ارتباط صمیمانه همچنان ادامه دارد و باید بگویم خانواده کامکارها را بسیار دوست میدارم و از گروههای بسیار موفق و متبحر موسیقی ایران هستند و امیدوارم همیشه موفق و سرفراز باشند. ازنگاه من بیژن کامکار از اعضای برجسته این گروه است و بهتر است بگویم او خود به تنهایی یک ارکستر است، چرا که هم مسلط به سازهای مختلف چون رباب، دف و تار است وهم خواننده بسیارخوبی است و درحد حرفهای و توانمند کارهای خود را دنبال کرده است و موسیقی ایرانی و موسیقی کردی را به زیبایی میخواند و اجرا میکند که به نظر من آثار کردی او یکی از بهترین نمونههای موسیقی کردی اصیل ایران بوده که بسیار فنی و استادانه اجرا شده است. بیژن عزیز همچنین نقش بسیار مهم و تأثیرگذاری در موسیقی ایران داشته و ساز دف را که امروز درگروههای مختلف موسیقی نواخته میشود و روی صحنه است به همت او بوده و به دنبالش هزاران دف نواز این ساز را انتخاب کردند و نواختند و امروز دف جزء لاینفک موسیقی ایرانی است.
فروتن و نوآور
[ ارسلان کامکار- نوازنده و آهنگساز ]
بیژن کامکار ابتدای فعالیت هنری خود را درسنندج و همراه با گروه موسیقی پدرم آغاز کرد، آن دوران تار مینواخت و انصافاً دراین زمینه تبحربسیاری داشت اما بعد ازآنکه به گروههای «عارف» و «شیدا» پیوست به احترام حضورمحمد رضا لطفی و زیدالله طلوعی که هردو نوازنده برجسته تاراین گروهها بودند، ساز خود را تغییر داد و به عقیده من فداکاری بسیار بزرگی بود. این امر سبب شد بیژن نوازندگی رباب را آغاز کند و البته این سازرا هم به زیبایی مینواخت، تا آنجا که آقای حسین علیزاده درآلبوم «حصار» سولونوازی رباب را که بسیار هم مشکل است بر عهده بیژن گذاشت. بعد از آن دفنوازی را انتخاب کرد و به گواه همه، بیژن کامکارساز دف را به جامعه موسیقی ایران معرفی کرد و بهدنیای موسیقی شناساند، چرا که پیش از آن ساز دف توسط دراویش درخانقاهها و تکایا نواخته میشد و آنگونه که باید در موسیقی سنتی ایران معرفی نشده بود اما خوشبختانه بههمت و عشق بیژن عزیز امروزه هزاران نوازنده دف در ایران به این ساز علاقهمند شده و آن را مینوازند. البته هنر او تنها در نوازندگی خلاصه نمیشود و در خوانندگی هم تبحر بسیار بالایی دارد و اگر تعریف از خود نباشد بهنظر من کارنامه هنری بیژن کامکار در این زمینه هم بسیار درخشان است. آثار او از «کجایید ای شهیدان خدایی…» آغاز میشود تا آلبوم «زردی خزان» یا آلبومهای بیشمار موسیقی کردی که همراه با گروه کامکارها بوده و خوانندگی آن را برعهده داشته و همچنین آواز ایرانی که بر اشعار نیما، حافظ و… اجرا کرده است و بهتر است بگویم بهترین کارهایی که در موسیقی ما ساخته شده است بیژن خوانده است. من بدون هیچ نگاه برادرانه و متعصبانه میگویم بیژن کامکار هنرمندی بسیار متواضع و فروتن است و این خصلت به قول معروف خاکی بودن او سبب شده خود را کمتر از آنچه که هست تصور کند و به مردم معرفی کند.
مرد خستگیناپذیر موسیقی
[ حسین بهروزینیا – نوازنده و آهنگساز ]
آشنایی من با خانواده کامکارها به پیش از انقلاب برمیگردد، در واقع رفتوآمدهایی که در کانون چاووش داشتیم مسبب این آشناییها و دوستیها بود و این ارتباط تا بعد از انقلاب هم ادامه داشت و منجر به همکاری درآلبوم «کوهستان» شد که به عقیده من در آن دوران یکی از خوش صداترین ضبطهایی که از دف نوازی صورت گرفته نمونهاش همین آلبوم است و بیژن کامکار نقش مهمی دراین اثر داشته است و این تأثیرگذاری و تبحر در نوازندگی تا بدانجا پیش رفت که تصمیم گرفتم آلبوم بعدیام «یادستان» نیز با حضور بیژن کامکارباشد که البته کامبیزگنجهای نیز دراین آلبوم بیکلام همکاری داشت. بعد از آن ادامه همکاریهای ما با گروه دستان بود (سال 92 میلادی) و پشنگ کامکار هم حضور داشت. من درهر دو آلبوم خود از هنر دف نوازی بیژن عزیز بهره بردهام و بسیار توانمند این ساز را مینوازند و در معرفی این ساز نقش مهمی داشته است. در واقع سالهای 55-56 که دف چنان شناخته شده نبود بیژن با اجراهایی که در گروههای «عارف» و «شیدا» داشت توانست این ساز مهجور مانده را به صحنه هنر بیاورد و بعد از آن موزیسینها با دف آشنایی پیدا کردند و بهتر است بگوییم بیژن کامکار پدر دف ایران است و تکنیکهای خاص خودش را به هنرمندان و علاقهمندان معرفی کرد و امروزه بسیاری از نوازندگان دف از هنرجویان بیژن کامکار هستند و تکنیکهای او را استفاده میکنند. البته همه برادران و اعضای کامکار نقش مهمی در معرفی موسیقی کردی داشتهاند. به یاد دارم خیلی سالهای پیش اگر ارکستری در تهران ناکوک بود و اشکالات بسیاری داشت همه میگفتند این ارکستر شهرستانی است اما کامکارها به موسیقی کردستان بها دادند. این ارکستر در خارج از ایران هم بسیار شناخته شده است. دریک کلام باید بگویم بیژن کامکار مرد خستگیناپذیر موسیقی ایران است.
خیابانها و کوچههایی مملو از خاطره و نوستالژی
[ صدیق تعریف – خواننده و نوازنده ]
چونان چون همیشه، طبقِ معمولِ سنواتِ گذشته در آخرین لحظات و به قول معروف امروزیها، در دقیقه نود، از روزنامه وزین «ایران»، ساعت ۹ شبِ سهشنبه شب، تکلیف میشود، مطلبی کوتاه به اندازه حداقل ۴۰۰ کلمه به رشته تحریر در آید که فردا صبحِ علی الطلوع برود برای چاپ دراین جریده وزین. نمیپذیرم و طفره میروم!! میگویند برای تجلیل و بزرگداشت بیژن کامکار است. سکوت میکنم و زبانم بند میآید. چه میتوان گفت! بیژن جان، عزیز است و بیشتر از اینها بر گردن ما و موسیقی ما حق دارد.
نام و یاد بیژن مرا میبرد به آن سالهای دورِ دور، دهه ۴۰ سنندج.
تابلوی اول: بهخاطر میآورم اولین بار بیژن را در یکی از روزهای عید نوروز و در یکی از خیابانهای اصلی شهر سنندج همراه با دوستانش جلوی یکی از دو سینمای شهر، سینما رئوف، دیدم. با کت و شلوار یشمی رنگِ تمیز و نو بر تن و دستمال گردنی آبی بر گردن، غرق تماشای عکسها و پوستر فیلم آن روزهای سینما. بعدها متوجه شدم که او هم مثل من عشق فیلم و سینماست.
دورادور میشناختمش، او یکی از کامکارها بود. هر دو در یک محل زندگی میکردیم با فاصلهای به اندازه دو- سه کوچه در محله چهار باغ. خیابانها و کوچههایی مملو از خاطره و نوستالژی.
خانه آنها به خیابان اصلی، خیابان پهلوی نزدیکتر بود. دردوطرفِ درِآهنی خانهشان، نقشی از کلید سُل با نواری آهنین به درب خانه جوش شده بود. دری با رنگ آبی! یادم میآید آنها همسایه روبه روی بیژن ذوالفقارنسب بازیکن تیم ملی فوتبال آن روزگار و مربی بینالمللی این روزگار بودند.
تابلوی دوم: از قضای روزگار چندسال بعد در اواسط دهه پنجاه در دانشکده هنرهای زیبا با بیژن همدانشکدهای شدیم. اولین آشناییهای نزدیک، از همین دوران شروع شد. علاقه بسیار من به موسیقی و عِرق همزبانی و همشهریگری، من را به کامکارها از جمله بیژن نزدیکتر کرد. ما درخوابگاه دانشگاه بودیم و بیژن در سه راه جمهوری در خانهای ۴۰ متری، همخانه با حسین منزوی عزیز و پشنگِ جان و قطبالدین صادقی که هراز چند گاهی سری به آنجا میزدم.
البته درمحوطه و صحن دانشکده، همدیگر را به طور متوالی و متناوب هم میدیدیم. همنشینی و مجالست در تریای دانشکده و آوازخوانی بلندِ گاه و بیگاه بیژن در صحن و حیاط دانشکده، روبه روی دپارتمانِ معماری با حضور تنی چند از دوستان و همصدایی گاه و بیگاه من با او و حضور عاشقانه زیبای پریشان موی درخت بید مجنون در مرکز این محوطه از خاطرات فراموش نشدنی من است.
تابلوی سوم: سال ۱۳۶۲تمرین گروه شیدا و عارف و بازآفرینی آثار استاد سید حسین طاهرزاده به سرپرستی محمد رضا لطفی و خوانندگی صدیق تعریف در این اثر و حضور تمامی اعضای این دو گروه و البته حضور پررنگ بیژن کامکار و همراهیهای صمیمانه و همیشگی بیدریغش.
تابلوی چهارم، تابلوی پنجم و… به نظر میرسد 400 کلمه مقرری ما رو به اتمام است و باید از شرح و بیان مفصل تابلوهای بعدی گذشت و خلاصه کرد و گفت شرح تابلوهای دیگر زندگی و شخصیت او، دوستی و رفاقت و همراهی و تأثیرگذاری انکارناپذیرش بر دف نوازی چند دهه از موسیقی ایران و همکاری و همیاری او با گروه شیدا و عارف و گروه کامکارها و دیگر دست اندرکاران موسیقی و مشاوره، همفکری، همراهی و پشتیبانی در ضبط بسیاری از آثار موسیقی و همچنین آوازخوانی او و…. بسیار میتوان گفت و نوشت اما در مجال و فرصت بسیار اندک کنونی ما برای بسط و آماده کردن مطالب ذکر شده فرصتی ویژه و طولانی لازم است که به ناچار وامیگذاریمشان تا وقت و مجال و فرصتی دیگر که در خور و در شأن این عزیز بزرگوار و رفیق شفیق باشد.
دور از تکبر
[ علی اکبر مردادی – نوازنده ]
نخستین بار استاد بیژن کامکار را سال۱۳۵۹ شمسی در منزل استاد شهرام ناظری دیدم، خیلی جوان و سرحال بود و با وجود مشکلات زندگی و کاری با انرژی و پیچیده در طنزی خاص خود با لهجه زیبای کردی بیان میداشت، اوایل انقلاب بود و عدهای در پی حذف موسیقی از فرهنگ مردم و همین مسأله باعث دلخوری ایشان شده بود.
اکنون پس از گذشت قریب چهل سال از آن دوران بیژن کامکار همان انسان باصفا و دور از تکبریست که من آن روز دیدم هرچند خود شاهد تکبر دوستان خود در این فن بوده اما بیژن کامکار بر اخلاق نیکوی خود استوار ماند. سابقه و کار هنری استاد بیژن کامکار و خانواده بزرگ او«کامکارها» بر کسی پوشیده نیست و همه بر خدمت هنری این خانواده مهربان کرد به کشومان آگاهند، من نیز افتخار داشتم در دو اثر «سیروان و سحرواران» با دف زیبای او همنوا شوم و یاد باد آن روزگاران یاد باد. از خداوند بزرگ برای این استاد بزرگ و انسان شریف سلامتی و دلخوشی و سرشاری از حال خوب موسیقی آرزو دارم.
لینک کوتاه مطلب : https://comingsoonmusic.ir/?p=5748