مصاحبه با عبدالحسین مختاباد
به گزارش کامینگ سون موزیک: سید عبدالحسین مختاباد» از جمله خوانندگانی است که در دههی 70 ظهور کرد، دههای که تا پیش از آن تنها سرودها و آهنگهایی با حال و هوای انقلاب وجود داشت و باز شدنِ نسبی فضای موسیقی به ظهورِ او و بسیاری از خوانندگان کمک کرد. «مختاباد» قطعاتی بسیار خواند که خیلیهایشان (تمنای وصال و شبانگاهان) جزو قطعاتِ خاطرهانگیز و با استقبال بسیاری مواجه شدند. او اما در سالهای بعد برای تحصیلات آکادمیک در زمینهی موسیقی به خارج از ایران رفت و بعد از بازگشت هم بیشتر به عنوان چهرهای سیاسی و آکادمیک فعالیت کرد. با او دربارهی تمامی این مسایل گفتوگو کردهایم.
شما در دههی 70 چهرهی فعالی در عرصهی موسیقی بودید، اما در سالهایی وقفههایی در فعالیتهایتان رخ داد، ابتدا دربارهی این توقف در فعالیتهای هنریتان میگویید؟
هر هنرمندی در سیر فعالیتهایش چند مرحله را از سر میگذراند؛ مرحلهی اول در حال شناساندنِ خودش است و اگر کارش با اقبال مواجه شود؛ بلافاصله توسط رسانهها و شرکتها از او استقبال میشود و شروع به فعالیت و دادنِ کنسرت میکند. در بخش بعدی تلاش میکند از کمیت به کیفیت برسد و گزیدهکارتر میشود. این مساله تنها در ارتباط با من نیست و بسیاری از هنرمندانِ دیگر هم در یک دهه حجم کارهایشان زیاد است و بعد کمتر میشود. ضمن اینکه به هر حال جامعه هم دچار تحول میشود و هر نسلی ادبیات و فعالیتهای خودشان را دارد.
فکر میکنم در آن زمان برای ادامهی تحصیل به کانادا و انگلیس سفر کردید. چطور شد که تصمیم گرفتید تحصیلات آکادمیکتان را ادامه دهید؟
من در دههی هفتاد نزدیکِ 16 آلبوم کار کردم و بعد از آن حسکردم دیگر حرفی برای گفتن ندارم و نیاز به یک توقف دارم و به همین خاطر سراغ تحصیل رفتم. ابتدا به کانادا و بعد در لندن که در همانجا دکترایم در آهنگسازی را گرفتم. این دوران که با فاصله از استیج و غوغا و شهرت همراه بود، فرصت خوبی بود برای اینکه خودم را بهتر بشناسم؛ اگرچه در منظر عموم من کمکار شدم؛ اما برای خودم رضایت درونی به همراه داشت. دنیای دیگری را دیدم و تجربههای جدیدی کردم که به کارم عمق داد.
شاید این انتظار وجود داشت که شما بعد از بازگشت فعالتر شوید؛ اما این اتفاق نیز رخ نداد.
من بیشتر در بخشِ آکادمیک و تدریس در دانشگاهها فعال شدم، علاوه بر آن شما نمیتوانید این نکته را نادیده بگیرید که تغییرات سیاسی و اجتماعی در ایران سریعتر از کشورهای دیگر رخ میدهد. شما اگر هماکنون به یک جوان بگویید که در این کشور دلار زمانی50 یا 60 تومان بوده است، هرگز چنین باوری نخواهد داشت. این تحولات تنها در عرصهی اقتصاد نیست و در عرصهی هنر هم رخ میدهد؛ ضمن اینکه همه چیز در ایران در ظرف و قالب سیاسی دیده میشود. شما هیچ کشوری را در دنیا مشاهده نمیکنید که فضای رسانههای خارج از کشورش با فضای رسانهملی و فضای مجازی این همه متفاوت باشد و در چنین شرایطی شما باید به اصطلاح یا این طرفی باشید یا آن طرفی. این مسایل تاثیر خود را در فرهنگ و اقتصاد و حتی رفتارهای شخصی ما نیز میگذارد. ما به سرعت آدمها را به خاطر اختلافات سیاسیمان طرد میکند. ما هم در این رودخانه شنا میکنیم و از آن تاثیر میگیریم.
شما در رشتهی علوم اجتماعی تحصیل کردهاید؟
بله لیسانس من جامعهشناسی بوده است.
این مساله چقدر بر کارِ شما تاثیر گذاشته است؟
بسیار. من وقتی کارم را در دههی 70 شروع کردم، فکر کردم جامعهی ما یک جامعهی جنگ زده است و از منظر اجتماعی تحلیل کردم جامعه احتیاج به فضای رومانتیک دارد و ما بعد از آن سرودهای جنگی، باید برای زندگی موسیقی بسازیم. بنابراین داشتههای جامعهشناسی من در آنجا به کمکم آمد و کارهایی کردم که جامعه تشنهی آن بود.
خب این ریسک هم به همراه داشته است.
شما به عنوانِ یک هنرمند باید ریسک کنید. در آن زمان تقریبا 80 درصد خوانندهها دوست داشتند از آقای شجریان تقلید کنند؛ اما من این طور فکر نمیکردم. برای اینکه بروم آواز یاد بگیرم فکر میکردم از جای دیگری استفاده کنم هر چند که آثارِ استاد شجریان همیشه به کمک من آمده است.
شما در حارج از کشور تحصیل موسیقی داشتهاید. چه تفاوتی بینِ فضای دانشگاهی داخل و خارج از کشور میبینید.
آنجا فضای دانشگاه، آدمها را به سمت کارهای آکادمیک میکشاند و تشویق میکند تا جدیتر کار کنند. من بیش از یک دهه است که در دانشگاهها تدریس میکنم و تجربهام میگوید اتفاقی که در فضای علمی دانشگاههای ما رخ میدهد یک فاجعه است. دانشجویان برای فراگیری علم درس نمیخوانند؛ برای گرفتن مدرک است که تحصیل میکنند. من همیشه سر کلاس به بچهها میگویم شما اگر تمام نمراتتان 20 باشد، باید خوب ساز بزنید اگر این اتفاق نیفتد آن مدرک به درد شما نمیخورد. باید پرفورمر یا آهنگساز خوبی باشید. این در حالی است که در خارج از کشور سنت مدرک گرایی وجود ندارد. این یک فاجعه است که در دانشگاهها نوشته میشود که پایاننامه نوشته میشود.
آقای مختاباد به این نکته اشاره داشتید که در دورانی که شما فعالیت خود را شروع کردهاید؛ همه مثل استاد شجریان میخواندند. این در حالی است که به نظر میرسد هنوز هم چنین تمایلی وجود دارد؛ هر چند که آن موفقیتِ ایشان هرگز تکرار نشده است.
من یک روز خدمت استاد بودم و ایشان میگفت دربارهی همایون حرف میزد و میگفت او خیلی راه دارد. استاد تاکید میکرد هنر زرنگبازی نیست. میانبر ندارد. اگر برای به دست آوردن هنر باید از بالای کوه بروی به دره و بار دیگر بالا بیایی و در کنار آن پلی وجود دارد، باید پل را فراموش کنی. اگر راه سخت را دنبال نکنی، خیلی زود هم از صحنه کنار میروی. شخصیتی مثل استاد شجریان وقتی در هنر تاثیر میگذارد، باید ببینیم خودش چه کرده است که به این موقعیت رسیده است؟ ایشان دریای رنج وزحمت و بدبختی بوه است. استادانی مثل کسایی و شهناز 40 سال رنج کشیدهاند و ده سال از عمر هنریشان به شهرت رسیدند. این مساله در حال حاضر وجود ندارد. طرف استعدادی دارد؛ اما هنرش عمق ندارد و به همین خاطر است که خیلی سریع تمام میشود. این فقط دربارهی موسیقی ایرانی نیست دربارهی موسیقی پاپ و جاز هم هست.
زمانی که میخواستید فعالیت کنید و به قول خودتان آن را به شیوهای جدید ارایه دادید، مورد انتقاد قرار نگرفتید؟
بسیار. من در «زورق مهتاب» دو عکس گذاشته بودم و در روزنامهها نوشتند که فلانی دنبال شهرت است. اینکه هنرمندی بخواهد از خودش عکسی بگذارد کار حرامی به نظر میرسید. میگفتند خوانندهی این کار پوپولیست است. یا میگفتند رادیو و تلویزیون پشتش است. اما وقتی من اثری را بیرون میدادم که بالای 500 هزار تیراژ داشت، تلویزیون نبود که مرا معرفی کرد، من بودم که به تلویزیون کمک میکردم.
خدمت متقابل بود.
بله طبیعی است هنرمندانی در جامعه وجود دارند که وظیفهی شبکهی ملی است تا آنها را معرفی کنند، اما اگر یک کار هنری ظرفیت نداشته باشد، هرچقدر هم رسانهها از آن حمایت کنند، تاثیری نخواهد داشت.
شما خودتان را مدیون صدا و سیما نمیدانید؟
ببینید صدا و سیما در دههی 70 از لحظ کیفی بهترین دورانِ خود را گذرانده است. در آن دهه سریال سازی و موسیقی کیفیت بالایی داشت و در واحد موسیقی آثار بینظیری (در تمام سبکها) خلق شد. البته آن زمان که ما در تلویزیون کار میکردیم، فکر میکردیم اگر ایستاده بخوانیم یا لبخندی بزنیم، گناهی بزرگ مرتکب شدهایم. یادم نمیرود آقای «شهرام ناظری» تعریف میکرد در یکی از کنسرتهایشان در اروپا به ایشان گفته بودند شما از نظر حکومت در فشار هستید که این همه شق و رق میخوانید؛ در حالیکه موسیقیتان سرحال است، ایشان پاسخ داده است که نه اما خودمان فکر میکنیم که موسیقیمان را باید این طوری اجرا کنیم. وقتی تهیهکننده میگفت بخند ما میگفتیم در شان موسیقی ایرانی نیست که بخندیم و بخوانیم.
همایون شجریان تغییری در فضای کاریاش داشته است و خیلی هم مورد انتقاد قرار گرفته است. شما هم در آغاز فعالیتهایتان اشاره کردید که با انتقاد بسیاری مواجه شدید. چقدر این انتقادات را مهم ارزیابی میکنید؟
بعضی وقتها حسادت هم مطرح است و گاهی انتقادها مبنای علمی ندارد. باید دید این تحلیلها علمی است یا بر اساس شیندهها و گفتهها. باید به این مساله توجه کرد که «محمدرضا شجریان» با «همایون» فرقی میکنند. اینها دو فکرِ متفاوت هستند؛ اما این آقا در بستری حرکت کرده که شانس بزرگی داشته است. شما وقتی به عنوان هنرمند وارد عرصه میشوی، باید شاخههای فکریات را تقویت کنی. باید مطالعهی زیادی داشته باشی. ما به عوان خواننده باید نگاه کنیم چه اتفاقاتی در جامعهمان رخ میدهد. شما باید برای همهی آنها برنامه ریزی کنی.
شما هماکنون چه مسیری را برای خودتان متصور شدهاید.
ما باید به هنر موسیقی ملی این کشور کمک کنیم. ممکن است در حال حاضر من از نظر ذهنی آمادگی یا دوست نداشته باشم، بخوانم، پس فکر میکنم حالا باید در پیشبرد فرهنگ و ادبیات موسیقی ایرانی تاثیر داشته باشم.
کار خوانندههای نسلِ بعد از خودتان را دنبال میکنید؟
بله و متاسفانه بسیاریشان تقلیدی است. آواز هم دارد میمیرد و به جز چند مورد استثنا علاقهای به آواز نیست. معضل بعدی ما بحث مولف در موسیقی است. ما آهنگساز خوب نداریم. آهنگسازی که شناخت خوبی از موسیقی و ادبیات داشته باشد.
چرا؟
چون مطالعه ندارند، برخی کارها از نظر قالب خوب است و برخی دیگر از نظر محتوا و تلفیق این دو بسیار سخت است. برخیها میگویند آثار آهنگسازانِ قدیمی چون با خاطراتِ مردم گره خورده است، این چنین با استقبال مواجه میشود؛ در حالی که وقتی یک اثر هنری محتوا نداشته باشد از بین میرود.
آقای مختاباد چرا ذایقهی مخاطب نزول کرده است؟
وقتی غذای خوب نباشد آدم به همه چی عادت میکند. شما به عنوان یک موسیقیدان باید موسیقی زیاد بشنوید. معضل نسل امروز این است که زحمت نمیکشد. مطالعه نمیکند. سریع میخواهند خودشان را به شهرت برسانند. این معضل بزرگی است که یک هنرمند خودش را به هر دری میزند تا مطرح شود و آخرین نگاهش بحث هنری است. این معضلی است که از لحاظ روانشناسی اجتماعی بررسی شود.
چه کنیم که از این فضا خارج شویم؟
این نسل باید خود را از طماع بودن کنار بکشد. همهی ما فکر میکنیم هنر جایی خوب است که خوب پول در بیاورد و این فاجعهآمیزترین اتفاقی است که میتواند برای یک جامعهی هنری اتفاق بیفتد. ظرف هنری در این میان مهم نیست مهم این است که طرف 500 کنسرت در سال گذشته داده است. میتوانم بگویم ما در حال حاضر در یک وضعیت آنارشیست فرهنگی و هنری به سر میبریم و این وضعیتِ ضربهی جبرانناپذیری در سالای آینده به ما خواهد زد. در یک جامعه وقتی نخبگان به یاس و سکوت برسند آن جامعه آیندهی خوبی نخواهد داشت. یکی از دوستانم میگفت من به عنوان استاد دانشگاه حقوقم 5 میلیون است و اصلا دیگر نمیتوانم در تهران زندگی کنم. از آن طرف کسی صد میلیارد دزدی میکند. اصل در نظام سرمایهداری توازنِ زندگی است.
شما زمانی که بر مسندهایی چون شورای شهر و خانهی موسیقی و … بودید، چه برنامهی مدونی برای این کار داشتید؟
من فقط تلاش کردم تا خودم را آلوده نکنم. چون خیلی از مسایل دست ما نیست. ما به عنوان یک هنرمند نه قدرت اقتصادی داریم و نه اجتماعی و نه سیاسی. تصمیمات در جای دیگری گرفته میشود.ما در این شرایط فقط میتوانیم گلیم خودمان را از آب بکشیم. خود جامعهی هنری باید به یک وفاق ملی برسد.
که البته امری بعید است.
نه این اتفاق دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد و ما همدیگر را پیدا خواهیم کرد، آنوقت نجات فرهنگی رخ میدهد. من ناامید نیستم و مطمئن هستم که این اتفاق خواهد افتاد.
چه شد که تصمیم گرفتید به شورای شهر بروید؟
شورای شهر یک شورای سیاسی نیست. شاید در بیرون این دیدگاه وجود داشته باشد؛ اما مجموعهای کاملا اجتماعی و فرهنگی است. من میدیدم که در مطبوعات میگفتند شورای شهر محلی برای ورزشکاران و هنرمندان شده است که این دیدگاه به طور قطع از عدم مطالعه میآید، ممکن است برای مثال بنده کارم را بلد نباشم؛ اما این شورا به حضورِ ورزشکار و هنرمند حتما نیاز دارد. دو هزار میلیارد بودجهی فرهنگی در شهر وجود دارد، طبیعی است که باید متخصصی وجود داشته باشد که بگوید اینها باید در چه زمینههایی برنامهریزی شود. شهر مثل بدن انسان است و به همه چیز نیاز دارد. مگر میشود گفت دانشگاه پزشکی چشم پزشک بیرون ندهد و تنها متخصص قلب تربیت کند؟ این شهر فرهنگ و ورزش و آشغال و سازندگی هم میخواهد. من زمانی که در شورای شهر بودم، خانهی موسیقی و خانهی هنرمندان مشکلی برای دریافت بودجههایشان نداشتند و این در حالی است که شما خرده میگرفتند ورزشکاران … ممکن سات مختاباد کارش را ببد نباشد اما هنرمند و ورزشکار باید در شورای شهر باشد. گاهی ما فقط دوست داریم انتقاد کنیم. زمانی که من در شورای شهر بودم کمیته هنر را برنامه ریزی کردم، هنوز هم معتقدم شهری که هنر نداشته باشد شهر مردهای است. با همین هنر است که میتوان نهضت استفادهی کمتر از پلاستیک راه بیاندازیم یا به این سوال پاسخ دهیم چرا در لندن زبالهها هفتهای یک بار تخلیه میشود و در تهران هر شب باید این کار را انجام داد؟ من تاکید دارم که شورای شهر به هیچ وجه سیاسی نیست. ما زمانِ انتخابات دو روز سیاسی میشدیم؛ اما بعد کار خودمان را انجام میدهیم. من گمان میکنم در دوران جدید، فضاهای فرهنگی در تهران دوباره مفلوک شده است.
چه شد که در لیست اصلاح طلبان قرار گرفتید؟
من از نظرِ فکری و روحی به آنان وابسته بوده و هستم؛ البته آنها به من پیشنهاد دادند.
آقای مختاباد فکر میکنید چقدر در این مقام مفید واقع شدید؟
شما باید مصوباتی که در کمیتهی هنر تصویب شد را مطالعه کنید.
چرا در دور بعدی در لیست اصلاح طلبها نبودید؟
از خودشان باید بپرسید. من در جلسهای که با «سید محمد خاتمی» داشتم، به ایشان گفتم من فکر میکردم دنیای هنر از جهت فکری یک اختلاف فکری ده- بیست ساله با سیاستمداران دارد، اما حالا گمان میکنم هنرمندان یک قرن از سیسات مداران ایرانی جلوتر هستند. ما سیساستمداری نداریم که بتواند در شرایط حساس از خودش یک فکر و رای بدهد. هر چه هست از هنرمندان است. من فکر میکنم در دنیای سیاستِ ایران نخبگی جا ندارد و فضا کاملا قبیلهای است و ایران دارد ضرر میند.
اینها را مطرح هم میکردید؟
بله؛ چون نگاه سیاسی نداشتم و فکر میکردم بحث مردم و تهران مطرح است.
در آن سالها در برج میلاد هم کنسرتی دادید که شائبهی رانت در آن مطرح شد.
من در برج میلاد که کنسرت داشتم یکی از اعضای شورا گفته بود که پول سالن را پرداخت نکردهام و من گفتم اصلا پول سالن را من نباید پرداخت میکردم، مدیر اجرایی کنسرت باید آن را میداد. بعد معلوم شد که آن تخفیفی که برج میلاد برای موسیقی سنتی میدهد را هم من دریافت نکردهام. یکی گفته بود که رییس کمیته ی هنر رفته است اروپا. آقا من از سالِ 68 در حال سفر به اروپا هستم و دیگر این کشورها هیچ جاذبهای برای من ندارد. بهترین دریا و کوه برای من ساری است. وقتی همه چیز سیاسی میشود، این مسایل هم مطرح میشود. شاید همین الان خیلی از تهمتهایی که به خیلی از سیاستمداران میزنند نادرست باشد.
لینک کوتاه مطلب : https://comingsoonmusic.ir/?p=5741