موسیقی ایرانهنرمندان

پیمان خازنی: یک موزیسین ملی‌گرا هستم

به گزارش کامینگ سون موزیک: پیمان خازنی خودش را موزیسینی ملی‌گرا می‌داند و می‌گوید: موزیسین «ملی‌گرا» کسی است که موسیقی‌اش سرتاسر مرزهای وطن را دربربگیرد و فارغ از هر قومیتی باشد. من فکر می‌کنم اساسا دلیل همکاری با مجموعه «وارش» این است که ملی و فراقومیتی فکر می‌کنم و البته فراموش نکنید که من با روش خودم آنقدر که باید به موسیقی گیلکی می‌پرداختم، پرداخته‌ام.

پیمان خازنی در سال‌های گذشته آهنگسازی آثاری چون «مرز پرگهر»، «آلرژی»، «باغبان گلها» و «چرخ فلک» را به عهده داشته است. آهنگسازی سریال «وارش» یکی از آخرین فعالیت‌های پیمان خازنی است. این سریال را جابر قاسمعلی نوشته و احمد کاوری کارگردانی آن را به عهده داشته و علیرضا کمالی نژاد، بهنام تشکر، علیرضا جلالی‌تبار، هدایت هاشمی، داریوش کاردان و امیرضا دلاوری برخی از بازیگران آن هستند.

خازنی می‌گوید: کودکی من با موسیقی «هزاردستان» و «سربداران» و «ابن سینا» و «نی‌نوا» و نوجوانی‌ام با «کیف انگلیسی» سپری شد. طبیعی است که از اینگونه آثار متاثر شده باشم. این‌گونه آثار دارای اصالتی ایرانی هستند که از فرهنگ موسیقی ما برای مخاطبان ما تألیف می‌شود. ارکستراسیون علمی غربی است، اما هنر اینگونه هنرمندان به رفتار و بیان ایرانی‌شان است. وقتی «نی‌نوا» یا «زیر تیغ» یا «دلشدگان» را می‌شنویم اصالت و هویت ایرانی را در تمام اجزا (ایده اولیه تا اجرای نهایی) را حس می‌کنیم. در این آثار استاد حسین علیزاده نشان داد که علاوه بر دانش موسیقایی بالا، شناخت خوبی از جامعه و شرایط حاکم بر اوضاع اجتماعی سیاسی عصر خود دارد.

چطور شد به پروژه وارش به عنوان آهنگساز پیوستید؟

همکاری من با مجموعه وارش از آشنایی با آقای کامبیز دارابی در سریال «چرخ فلک» آغاز شد. سپس با احمد کاوری کارگردان «وارش» آشنا شدم و بعد از صحبت‌های نهایی مشغول به کار آهنگسازی شدم.

انتقادهایی به جنس و بافت موسیقی ساخته شده توسط شما مطرح شده که عمدتا به عدم استفاده از موسیقی فولکلوریک گیلان برمی‌گردد. با این وجود چرا به دنبال موسیقی ملی رفتید؟

با دیدن اولین پلان‌های سریال، زبان موجود در این سریال توجهم را جلب کرد. منظورم از زبان معیار بودن سطح زبان است. این زبان می‌تواند زبان حال باشد و می‌تواند گیلکیِ اکنون باشد، یا فارسی و گیلکی 100 سال پیش. درحالی‌که رویکرد بیرونی زبان مدام در حال تغییر است. من با یک زبان گیلکی شهری شده مواجه بودم و وقتی چرایی این روش از انتخاب زبان را از کارگردان پرسیدم ایشان گفتند من یک سریال استانی برای یک شبکه استانی تولید نکرده‌ام، ما یک سریال ملی تولید کرده‌ایم برای بهره‌وری تمام اقوام ایران بزرگ و فارسی‌زبانان. طبیعی است که اگر می‌خواستند فقط برای مردم ناحیه گیلان سریال بسازند، بازیگران باید گیلانی صحبت می‌کردند و برای مردم غیرگیلک هم زیرنویس می‌نوشتند که شاید موجب خوشنودی گیلانی‌ها می‌شد؛ اما در عوض موجبات نارضایتی سایر اقوام ایرانی را فراهم می‌آورد. موسیقی هم از قاعده زبان جدا نیست و اگر من از موسیقی گیلکی استفاده می‌کردم، کارم را به یک فرهنگ و زبان خاص محدود کرده بودم. از سوی دیگر من یک موزیسین ملی‌گرا هستم. موزیسین «ملی‌گرا» کسی هست که موسیقی‌اش سرتاسر مرزهای وطن را دربربگیرد و فارغ از هر قومیتی باشد. من فکر می‌کنم اساسا دلیل این همکاری این بوده که ملی و فراقومیتی فکر می‌کنم و البته فراموش نکنید که من با روش خودم آنقدر که باید به موسیقی گیلکی می‌پرداختم، پرداخته‌ام. ژان مشیل ژار برای فیلم محمد رسول‌الله موسیقی ساخته است، اما آیا آن موسیقی عربی است؟ تمی که او استفاده کرده است، دارد یک موسیقی خلق می‌کند که تمام مردم جهان بتوانند فیلم را بفهمند و این موزیسین به‌جای موسیقی عرب از موسیقی با پتانیسل فراعربی یعنی تم‌های خاورمیانه‌ای بهره برده است. هنگام ساخت موسیقی برای تصویر باید به محوریت موضوع توجه کرد، در سریال وارش محوریت ما ایران بود و گیلان بهانه‌ای برای به نمایش گذاشتن مفهوم ملیت بود. پس باید موسیقی‌ای می‌ساختم که برای تمام نقاط ایران قابل فهم باشد

باید با این اوصاف تعریفی هم از موسیقی ملی یا موسیقی ایرانی داشته باشید.

موسیقی ملی بیش از اینکه دارای یک قالب باشد، باید دارای پیام فرهنگی مشترک و یا هویتی واحد در عرصه فرهنگ باشد که متحدکننده است. وقتی از موسیقی ملی حرف می‌زنیم، لزوما لازم نیست حتما بطور مستقیم از دستگاه‌ها و گوشه‌های موسیقی بهره ببریم. موسیقی ملی متحدکننده است.

آیا الگویی برای مثال زدن دارید؟

مثلا استاد خالقی. شما را دعوت می‌کنم یکبار دیگر «ای ایران» را با این رویکرد گوش کنید.

منظورم آهنگسازانی است که موسیقی فیلم و سریال کار کرده‌اند.

مثلا کسانی چون استاد فخرالدینی و زنده‌یاد مرتضی حنانه. موسیقی ملی صرفا آوردن یک ارکستر نیست، بلکه اجزاب آن باید با نگاهی مبتنی بر فرهنگ موسیقی ایران انتخاب و اجرا شده باشد.

آیا تحت تاثیر این بزرگان هستید؟

کودکی من با موسیقی «هزاردستان» و «سربداران» و «ابن سینا» و «نی‌نوا» و نوجوانی‌ام با «کیف انگلیسی» سپری شد. طبیعی است که ازین گونه آثار متاثر شده باشم. این‌گونه آثار دارای اصالتی ایرانی هستند که از فرهنگ موسیقی ما برای مخاطبان ما تألیف می‌شود. ارکستراسیون علمی غربی است، اما هنر اینگونه هنرمندان به رفتار و بیان ایرانی‌شان است. وقتی «نی‌نوا» یا «زیر تیغ» یا «دلشدگان» را می‌شنویم اصالت و هویت ایرانی را در تمام اجزا (ایده اولیه تا اجرای نهایی) را حس می‌کنیم. در این آثار استاد حسین علیزاده نشان دادند که علاوه بر دانش موسیقایی بالا، شناخت خوبی از جامعه و شرایط حاکم بر اوضاع اجتماعی سیاسی عصر خود دارند.

شما به مسائل سیاسی و اجتماعی هم علاقمند هستید. پیش‌تر نیز اشاره کردید به اینکه موسیقی ملی متحدکننده است. نگرانی‌تان چیست؟

به نظرم ما ایرانی‌ها علاقمند به سیاست هستیم. اگر امشب خبری سیاسی بشنویم، فردا در جامعه هر کسی در حال بیان تحلیل خود است. به قول آقای نادر مشایخی ما 80 میلیون نفر هستیم با 80 میلیون سلیقه. به نظر من هنرمند بدون تفکر سیاسی اصلا نمی‌تواند هنرمند موفقی باشد. تاریخ نشان داده که موفق‌ترین هنرمندان سنگ بنای هنرشان را در بزنگاه‌های سیاسی بنا کرده‌اند. به عنوان مثال آهنگ «سپیده» اثر استاد محمدرضا لطفی اگر 6 ماه زودتر یا دیرتر ارائه می‌شد، هیچگاه شنیده نمی‌شد و این هوش سیاسی و اجتماعی بخشی از هنر ایشان بود. در واقع هنر بزرگتر چنین اساتیدی، شناخت زمان و یا به قول جناب ابتهاج «هنر گام زمان» است.

به همین دلیل است که در تیتراژ پایانی «وارش» به سراغ شعر هوشنگ ابتهاج رفتید و آن غزل مشهور «هنر گام زمان»؟

کشور ما دائم در تغییرات اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی است که این تغییرات، مدام برای مردم بحران ایجاد می‌کنند. در این لحظات جامعه ما از همه نظر حال خوبی ندارد و اینطور به نظر می‌آید که درگیر اتفاقات ناخوشایندی شده‌ایم. احساس کردم این غزل می‌تواند در این روزها برایمان یادآور خیلی چیزها باشد که از یاد برده‌ایم.

مگر در این غزل چه دیدید که آن را مناسب این لحظات دانستید؟ اصلا چرا ابتهاج؟

وقتی سرچشمه را داریم چرا باید از انتهای چشمه آب نوشید؟ خوشبختانه جامعه ما شاعر زیاد دارد و شما با هر کس صحبت کنید چند شاعر به شما معرفی می‌کند. این موضوع از طرفی خوب است و از طرفی بد. بد به این لحاظ که باعث می‌شود گاهی اوقات بزرگانمان را فراموش کنیم.

این غزل در میان آثار آقای ابتهاج از یک جامعیت خاص برخوردار است. دانای کلی در این غزل هست که بخش‌های مختلف زندگی را از زاویه‌ای هستی‌شناسانه به ما یادآوری می‌کند. من با اشعار ناصح میانه خوبی ندارم، اما شاعر در این غزل با رویکردی واقع‌گرایانه تلاش می‌کند هستی اجتماعی‌مان را دوباره به میان می‌آورد به دور از هرگونه شعارزدگی. من اگر می‌خواستم تیتراژی بسازم که به لحاظ گستره مخاطب سطح وسیع‌تری را دربربگیرد شاید یک ترانه عاشقانه رقیق می‌توانست پاسخگوی این نیاز باشد، اما ترجیح دادم در طول زمان تاثیرگذار باشم.

باتوجه به اینکه تیتراژتان با تیتراژهای عرف امروز به لحاظ ماهیت تفاوت دارد، نترسیدید نگاه موسیقیایی‌تان توسط عموم جامعه مورد پذیرش قرار نگیرد؟

این روزها مدام واژه‌ای «هیت» را می‌شنوم که مفهوم آن را چندان نمی‌فهمم. آثاری که این ویژگی را دارند مانند سیل هستند و می‌آیند و زود می‌روند. موسیقی من از این جنس نیست. به جایگاه حافظ در فرهنگ ایرانی دقت کنید. آیا حافظ برای ایرانی‌ها «هیت» است یا ماندگار و پراستفاده؟ البته من قصد مقایسه ندارم، فقط می‌خواستم مثالی زده باشم. آن موسیقی که شعر، ملودی، ارکستراسیون، تنظیم، خواننده و در نهایت ارائه‌اش درست باشد و در زمانی مناسب عرضه شود، در چرخه صحیح واقع شده و در گذر زمان می‌تواند در روزمره مخاطبانش نقش خود را ایفا کند. موسیقی صحیح در طول زمان راه خودش را پیدا می‌کند و من تلاش کرده‌ام تا در این مسیر به اندازه خودم گام بردارم.

لینک کوتاه مطلب : https://comingsoonmusic.ir/?p=5405

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا