موسیقیموسیقی ایرانهنرمندان

مروری بر ترانه‌های ضربی و سرگرم‌کننده مرتضی احمدی

به گزارش کامینگ سون موزیک: ترانه‌های عروسی، ترانه‌های ضربی و سرگرم‌کننده و ترانه‌هایی که طنز اجتماعی بوده و ترانه‌های شادی‌بخش. وقتی این ترانه‌ها را می‌خوانی می‌بینی که چقدر در فرهنگ ما ریشه دارد. مثل گل پری جوون و امشب چه شبی است… این موسیقی، موسیقی لایه‌های پایین جامعه و موسیقی کلاه‌مخملی‌ها، جاهل‌ها و بابا شمل‌هاست… بخش عظیمی از آن چیزی که نسل آینده از تهران و فرهنگش خواهد دانست، مدیون مرتضی احمدی است… پرسه در احوالات ترون کتاب تاریخ تئاتر است

گرچه احمدی را بیشتر با همان صدا و چهره معروف در نقش‌آفرینی‌های سینمایی و تلویزیونی و نیز در ترانه‌هایش به یاد می‌آوریم اما می‌دانیم که دستی در نوشتن هم داشته و کتاب‌هایی چون «م‍ن و زن‍دگی، مردی که هیچ بود، ک‍ه‍نه‌های ه‍میش‍ه ن‍و (ت‍رانه‌های ت‍خ‍ت‌حوضی)، فرهنگ برو بچه‌های ترون(کلمه‌های ویژه، واژه‌ها، اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های تهرانی)، پیش‌پرده و پیش‌پرده خوانی و پرسه در احوالات ترون و ترونیا» این را گواهی می‌دهند. مجموعه فعالیت‌های هنری احمدی در عرصه هنر و از جمله کارهایی که در زمینه فرهنگ بومی تهران انجام داده، او را به گنجینه خاطراتی خواندنی، شنیدنی و پایدار در فرهنگ ایرانی و دقیق‌تر تهرانی بدل کرده است. چیزی که در آخرین کتابش «پرسه در احوالات ترون و ترونیا» که با نشر هیلا منتشر شد به خوبی مشهود است. احمدی 90 سال زندگی کرد. از آبان 1303 تا شب یلدای 1393. در حد فاصل نودوششمین زادروز و ششمین سالمرگش درباره خاطرات مرتضی احمدی که در کتاب‌های مختلف او انعکاس یافته با مهسا دهقانی‌پور، نویسنده و پژوهشگر که پژوهشی هم در باب زندگی مرتضی احمدی داشته، گفت ‌و گو کردیم.

در میان کتاب‌های زنده‌یاد مرتضی احمدی «پیش‌پرده و پیش‌پرده‌خوانی» هم دیده می‎شود. که بالطبع بخشی از زندگی هنری ایشان بوده. اگر بخواهیم تعریف دقیق‌تری از پیش‌پرده‌خوانی بدهیم، آن تعریف چه خواهد بود؟

تئاترها در خیابان لاله‌زار، البته من می‌گویم لاله‌زار چون بیشتر سالن‌های تئاتر در این خیابان بود و بعدها خیابان جمهوری. این تئاترها خیلی امکانات کمی داشتند، اجراها متکی به دکور بوده برای همین بین فواصلی که قرار بوده صحنه عوض شود، وقتی پرده را پایین می‌کشیدند و می‌خواستند دکور را عوض کنند، زمان خیلی زیادی می‌برده است به خاطر همین یکی از کارگردان‌های تئاتر فرهنگ به نام آقای دریابیگی که در آلمان هم درس خوانده بوده، پیشنهاد می‌دهد که ما این فواصل را برای اینکه مخاطب‌مان خسته نشود، بیایم پیش‌پرده‌خوانی کنیم. یک ‌سری ترانه‌هایی که صرفا سرگرم‌کننده نبودند، ترانه‌های اجتماعی و سیاسی بودند یا ترانه‌هایی که به وضع جامعه انتقاد داشته اینها را اجرا می‌کردند و خواننده پیش‌پرده‌ها صرفا خواننده نبوده، بازیگر هم بوده یعنی روی صحنه اکت داشته و نقش را با گریم و لباسی که به آن نمایش مربوط بوده، اجرا می‌کرده است. برای همین هنرپیشه‌هایی که با پیش‌پرده‌خوانی وارد سینما و تئاتر ما شدند مثل آقای انتظامی، آقای احمدی و آقای نصیریان کمی متفاوت هستند در طول تاریخ.

«کهنه‌های همیشه نو» دومین کتاب مرتضی احمدی است که به ترانه‌های تخت ‌حوضی اختصاص دارد. ایشان از کی به صرافت جمع‌آوری این ترانه‌ها افتادند؟

علاقه به روحوضی باعث شد مرتضی احمدی از همان دوران جوانی که هنوز گروه‌های تخت حوضی در خیابان لاله‌زار وجود داشتند این ترانه‌ها را با ارتباطی که با این دسته‌های نمایشی داشتند همیشه جمع‌آوری می‌کردند و حاصل این عشق می‌شود بازیگر شدن، شیوه بازیگری و این کتاب برای کسانی که تخصصی‌تر کار نمایش می‌کنند جزو کتاب‌های مهم‌شان است. این کتاب چند بخش دارد. در بخش اول آقای مرتضی احمدی آمده، تعریف کرده که اصلا تخت حوضی چیست و چه پیشینه‌ای دارد. در بخش دوم ترانه‌ها را با تقسیم‌بندی بر اساس موضوع‌شان آوردند. ترانه‌های عروسی، ترانه‌های ضربی و سرگرم‌کننده و ترانه‌هایی که طنز اجتماعی بوده و ترانه‌های شادی‌بخش. وقتی این ترانه‌ها را می‌خوانی می‌بینی که چقدر در فرهنگ ما ریشه دارد. مثل گل پری جوون و امشب چه شبی است. ترانه‌هایی که به نوعی در خاطرات تاریخی ما باقی می‌مانند. بخش سوم این کتاب نت‌هایی است که برای این ترانه‌ها تنظیم کردند. بخش آخر که بخش خوبی هم هست، توضیح واژه‌های تخصصی تخت حوضی است. مثلا در صفحه 235 کتاب واژه‌ای به نام زن‌پوش است. توضیح می‌دهد که به دلیل محدودیت‌های اجتماعی حاکم بر جامعه، زنان نمی‌توانستند در نمایش‌های روحوضی وارد صحنه شوند. ناگزیر نقش زنان را مردان جوان بازی می‌کردند که زن‌پوش نامیده می‌شدند. در ادامه می‌گویند که زن‌پوش باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد و زن‌پوش‌های مهم تاریخ روحوضی را نام می‌برند. کتاب بعدی ایشان با عنوان پیش‌پرده و پیش‌پرده‌خوانی کار پژوهشی بوده و ابتدا توضیح می‌دهد که ما پیش‌پرده‌خوانی را نه از اروپا بلکه از دوره مشروطه هم داشتیم. ترانه‌های انتقادی که توسط عارف قزوینی سروده می‌شده، شروع پیش‌پرده‌خوانی است و این را کاملا ایرانی می‌دانستند. در ادامه پیش‌پرده‌هایی که حاصل پژوهش‌های دوره جوانی‌شان است را در این کتاب آوردند. این دو کتاب، کتاب‌های پژوهشی بسیار مهمی است.

مرتضی احمدی با صدایش شناخته می‌شود؛ «صدای تهران» خود گواه اهمیت صدای این هنرمند فقید است. شاید بخشی به خاطر صدای خاص منحصربه ‌فرد ایشان و بخش دیگر سبک و لحن تهرانی و اشعاری بود که به این گویش می‌خواند.

یک بخشی‌اش که به صدای تهران مشهور می‌شود به خاطر شیوه خوانندگی‌اش است. ما یک نوع آواز غیرردیفی به نام آواز بیات تهران داریم. نوع چینش ملودی و ترانه را ردیف می‌گویند. مثلا آواز ابوعطا، بیات یا بیات اصفهان و بیات ترک اینها البته خیلی تخصصی هستند و من تخصصی ندارم. ولی این آوازی است که مرتضی احمدی سرآمدش است و بزرگ‌ترین خواننده این سبک موسیقی است. مثلا ممکن است ما این سبک را در فیلم‌ها با صدای ایرج، حسن شهرستانی یا جواد بدیع‌زاده شنیده باشیم. می‌شود گفت این موسیقی، موسیقی لایه‌های پایین جامعه و موسیقی کلاه‌مخملی‌ها، جاهل‌ها و بابا شمل‌هاست. اما چرا سرآمد می‌شود چون مرتضی احمدی بازیگر است. در رادیو ابتدا این نقش را بازی می‌کند و بعد ترانه‌اش را می‌خواند. تفاوتش با خواننده‌های دیگر این است که آنها صرفا خواننده‌اند اما او نقشی را بازی می‌کند و وسط بازی‌اش آن ترانه را می‌خواند، ممکن است ایرج صدای‌شان روی تئاتر یا فیلمی بعدا گذاشته شود اما در مورد مرتضی احمدی فرق می‌کند. صدا و بازی متعلق به خودش است. نکته بعدی در مورد آواز خواندن‌های مرتضی احمدی، ترانه‌های ضربی است که اجرا می‌کند. ترانه‌های که از تخت حوضی گرفته می‌شود. یکی از آنها را در تیزر برنامه گذاشتید. مثلا یکی از ترانه‌هایی که باهاش خاطره داریم، فیلم حسن کچل و ترانه قصه هر چی شنیدی پاک فراموش بکن مربوط به تیتراژ فیلم است. ترانه‌های ضربی مثل گل پری جون که خیلی معروف می‌شود. اما همه اینها به کنار مرتضی احمدی یک هوشمندی ویژه‌ای دارد؛ اینکه توی این عرصه و در نقش جاهل آوازخوان ترانه نمی‌ماند و این را وسعت می‌دهد. وارد عرصه دوبله می‌شود. ما در عرصه دوبله هم از مرتضی احمدی شاهکار داریم مثلا همسن‌های من با صدای آقا روباهه پینوکیو خاطره داریم یا سندباد. من در بچگی‌ام نوار قصه‌ای داشتم. قصه سه بچه خوک بود که نقش گرگ بد گنده را مرتضی احمدی داشت. من آنقدر این نقش را باور کرده بودم، فکر می‌کردم الان هر کار بدی کنم گرگه اینجاست. سال 32 اولین فیلمش را به عنوان ماجرای زندگی از آقای محتشم جلوی دوربین بازی و نقش‌های متفاوتی را اجرا می‌کند. بعد از کودتای 28 مرداد که تئاترهای خیابان لاله‌زار تبدیل به آتراکسیون شدند و خیلی از هنرمندان از گروه تئاتر جدا شدند؛ مثلا آقای کرم‌رضایی به آلمان رفت تا درس بخواند. مرتضی احمدی از تئاتر و تهران برید و رفت اهواز کار کرد و بعد از 6 سال برگشت. دوباره بازیگری را جلوی دوربین و کمتر در تئاتر پیش برد. به نظر من مهم‌ترین هوشمندی مرتضی احمدی نه در عرصه دوبله یا بازیگری بلکه در پژوهش‌هایی است که در فرهنگ عامه، مردم‌شناسی و ادبیات شفاهی تهران کرده است.

مکتوب کردن بخش‌هایی از فرهنگ عامه کار مهمی است که احمدی انجام داده. خیلی‌ها اصلا فکر نمی‌کردند لهجه تهرانی چیز خاصی باشد ولی وقتی پنج، شش کتاب در این زمینه خواندند، متوجه شدند چه چیزهای ارزشمندی اطراف‌شان هست که بی‌توجه از کنارشان می‌گذرند.

م‍ن و زن‍دگی، مردی که هیچ بود، ک‍ه‍نه‌های ه‍میش‍ه ن‍و (ت‍رانه‌های ت‍خ‍ت‌حوضی)، فرهنگ برو بچه‌های ترون(کلمه‌های ویژه، واژه‌ها، اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های تهرانی)

آنچه مرتضی احمدی را به خاطره مجسم یک دوره تاریخی در تهران تبدیل می‌کند، این پژوهش‌هایش است. قطعا بخش عظیمی از آن چیزی که نسل آینده از تهران و فرهنگش خواهد دانست، مدیون مرتضی احمدی است چون در آخرین گام‌هایش این لهجه را ثبت کرده. بعد از مرتضی احمدی این لهجه تمام شد و دیگر وجود ندارد. تلاش‌هایی که برای لهجه تهرانی کرده به دو شیوه مختلف انجام داده است. در صفحه 7 کتاب فرهنگ بروبچه‌های ترون می‌نویسد: «زبان تهران، زبان عشق و دلدادگی است، زبان اپراست و زبان شعر و ترانه است، زبان لوطی‌ها و داش مشتی‌هاست که پیشینیان‌مان به ارث گذاشتند و خود چهره در نقاب خاک کشیدند و در ظاهر بی‌صدا شدند اما صدای‌شان هنوز در پرده‌های گوش‌مان نجوا می‌کند.تهرانی‌ها خیلی از صداها را از گفتارشان حذف کردند و تعدادی صدا به کلمات‌شان افزودند تا زبان‌شان بیشتر به دل بنشیند. بچه‌های تهران بلند حرف نمی‌زنند. با لب بسته و نرم و ملایم سخن می‌گویند. شیرینی این زبان به حدی مهمان‌های ناخوانده‌اش را زیر بلیت خودش کشیده است که تک‌تک این مهمان‌ها وادار به تعقیب و تقلید شدند و حالا خودشان را بچه‌های این پدر پیر می‌دانند.» تلاش‌های مرتضی احمدی برای ثبت این لهجه به دو شیوه مختلف است؛ اولینش کتاب فرهنگ برو بچه‌های ترون که یک فرهنگ لغت از واژه‌ها و اصطلاحات تهرانی است. واژه‌ها و ضرب‌المثل‌های مخصوص تهران را با آوانگاری یعنی با تلفظ لهجه تهرانی نوشته است. مثلا آبشور که تلفظ لهجه تهرانی واژه آبشار است یا آرت که همان آرد است یا آروپلانک که همان هواپیماست.

بالطبع برای فیلم‌هایی که مربوط به آن دوره تاریخی است، استفاده از اصطلاحات این گویش خیلی کاربرد دارد.

این کتاب یکی از عزیزترین کتاب‌های کتابخانه من است. شاید خیلی عجیب باشد که من این فرهنگ را آنقدر که جذاب است از اول تا آخر خواندم. چهار، پنج سال پیش بود که این کتاب را ‌خواندم و نت برداشتم و یادداشت کردم. کلمه‌هایی که برای خودم عجیب بود. حالا با اینکه این شهر خیلی از من دور نیست، شیوه دیگری که برای حفظ این لهجه ازش استفاده کردند در کتاب «پرسه در احوالات ترون» و «مردی که هیچ بود» هست. مردی که هیچ بود یک کتاب داستان است که بعد از فوت ایشان چاپ شد. راوی این داستان مردی است که خیلی شبیه مرتضی احمدی است. زبان این داستان با لهجه غلیظ تهرانی گفته می‌شود. دوره‌ای که داستان روایت می‌شود، اوایل دوره حکومت محمدرضا شاه است و تهران چندان شمایل عوض نکرده و مهاجرها تازه وارد تهران شده‎اند. با خواندن این کتاب وضعیت تهران آن دوره برای ما مشخص می‌شود. آدم‌هایی که تازه دارند سیاسی می‌شوند و مبارزه می‌کنند. نسلی که تازه وارد دانشگاه می‌شود. یک جغرافیا از تهران به ما می‌دهد. لهجه‌ای که مرتضی احمدی با آن صحبت می‌کند مربوط به جنوب تهران و کاملا با لهجه معیاری که در حال حاضر با آن صحبت می‌کنیم، فرق می‌کند. این لهجه معیار در دوره قاجار وضع شده و رسمی و دولتی دوره قاجار است. اما لهجه‌ای که مرتضی احمدی ازش استفاده می‌کند مربوط به شهر ری است و جزو لهجه‌های اصیل ادبیات فارسی است.کتاب پرسه در احوالات ترون و ترونی‌ها که کتاب خاطره است به ‌شدت شاعرانه نوشته شده. این کتاب، کتاب انتقادی نسبت به وضع و تاریخ و همه‌ چیز است. زبان با لهجه غلیظ تهرانی و خیلی شاعرانه نوشته شده است.

کتاب «پرسه در احوالات ترون و ترونیا» به تاریخ تئاتر می‌پردازد. اهمیت این کتاب در چیست؟

کتاب پرسه در احوالات ترون کتاب تاریخ تئاتر از سال 1299 تا 1332 کودتا و تغییر هویت تئاترهای لاله‌زار است. مرتضی احمدی از تک‌تک تماشاخانه‌ها اسم برده، سال تاسیس‌شان، نمایش‌هایی که اجرا شده و سالی که این تماشاخانه‌ها از بین رفتند و چرا از بین رفتند و هنرمندهایی که در این تئاترها بازی کردند. از همه اینها اسم برده است. دوم اینکه این کتاب‌ها، جغرافیای تهران را به ما می‌دهند. شاید ما ندانیم که دروازه‌های تهران قدیم از کجا شروع ‌شده و مکان‌های مهمش کجا بوده است. خودشان در جاهایی از کتاب گلایه کردند که مثلا چرا ترانه تخت حوضی که در 8 ‌سالگی روی درخت شنیدند را به یاد ندارند. آنقدر حافظه‌شان عجیب و غریب است. بخشی که برای من که کار داستانی می‌کنم، جذاب بود این است که درباره شخصیت‌های مهم تهران صحبت می‌کنند. مثلا در حافظه تاریخی‌مان از آدم‌هایی شنیدیم که نسل من و نسل‌های بعد از من اگر این اسم‌ها را بشنوند، فکر می‌کنند واقعی‌ نیستند. من یادم است وقتی خیلی بچه بودم اسمی به نام «ابرام غزل خون» شنیده بودم. همیشه تا قبل از خواندن این کتاب‌ها فکر می‌کردم، شخصیتی تخیلی است و بعد دیدم نه واقعی است و قصه‌اش را مرتضی احمدی نوشته است. یا «مرشد بلقیس» که اولین زن نقال تاریخ تهران است یا «حسن شهرستانی» که تنها شخصیت زنده حال حاضر است یا درباره «خانم قرمزی» زن سرخ‌پوش میدان فردوسی و از این دست توضیح داده‌اند.

درباره شخصیت‌های هنری هم صحبتی کرده‌اند؟ چون دیدم که با خیلی از کارگردان‌ها کار کرده‌اند. ایرج طهماسب، فریدون جیرانی و سیروس الوند.

مرتضی احمدی به خاطرات خیلی دور و بیشتر به چیزهایی که کسی نمی‌داند و تا حالا درباره‌اش ننوشته، پرداخته است. بخشی که خیلی برایم جذاب بود، پرداختن به آداب و رسوم و خرافات مردم تهران، آیین‌های محرم، ماه رمضان، عروسی، ختنه‌سوران وحمام رفتن است. اینکه تهرانی‌ها برای هر چیزی دلیل و آیینی داشتند. اگر این غذا را می‌خوردند، دلیلش چیست و درمان‌های سنتی حتی امامزاده داوود رفتن‌شان هم باز آیین داشته است. مثلا خرافات بخش مورد علاقه من است. در صفحه 72 کتاب پرسه در احوالات ترون می‌نویسد:«یکی از پرندگانی که خیلی به چشم می‌خورد، جغد بود که به اعتقاد خرافاتی‌ها نحسه و صدای شومی داره، اگه یه جغد تو روز روشن به خصوص دم غروب که هوا گرگ و میش و دلگیر می‌شه، می‌اومد می‌نشست لب بوم و رویش رو به طرف خانه می‌کرد و ناله سر می‌داد، زن خونه با شنیدن صدای اون دستپاچه می‌شد. رو سینی یه جلد قرآن و یه آینه دستی و یه مشت نقل می‌ریخت تو نعلبکی و می‌آورد. آینه رو می‌گرفت طرفش بلکه خودشو ببینه و از صدا بیفته. اون زن ساده و دلپاک که تموم بدنش تیلیک تیلیک می‌لرزید و دل تو دلش نبود با خوشرویی و مهربونی باهاش حرف می‌زد. قربون صدقه‌اش می‌رفت. بهش نقل تعارف می‌کرد. دستشو میذاشت رو کلام‌الله مجید و قسمش می‌داد که روشو از اون خونه برگردونه و بره. آخه تو وجودش کرده بودن که ناله جغد پیام‌آوری برای مصیبت اهالی خونه است.»

لینک کوتاه مطلب : https://comingsoonmusic.ir/?p=27349

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا